ـ عباس بن على يا ابوالفضل العباس را كه معروف حضور همه عاشوراشناسان و عاشورا پيشگان است نيز مىشناسيد كه در تبيين مقام ومنزلت ايشان آمده است: «انّ له عندالله درجة يغبطه بها جميع الشهداء.»(45) يعنى: او پيش خدا مقامى دارد كه تمام شهدا به حال او رشك مىبرند. چرا نباشد؟!
او عارفتر، موحّدتر و عابدتر از همه و ولايتشناستر و ولايتمدارتر از همه بود؛ او كه وقتى أمان نامه براى او آوردند و او و برادرانش را صدا زدند از سر ادب در برابر امام و ولىّ خويش، اعتنايى نكرد و پاسخى نداد تا به فرمان امام و ولىّ خويش پاسخ دهد؛ پاسخى از سر مهر و معرفت و ولايت تاريخى.(46)
به همين جهت، است كه به او «پدر فضايل» گفتهاند. به راستى كه همه ارزشهاى دينى و صفات پسنديده دينى از آگاهى، عشق و محبت، بندگى، ولايتپذيرى، خلوص، صفا، وفا، شجاعت و مجاهده را در خويشتن به ظهور رساند. او بريده از كثرت بود و عاشق وحدت، رهيده از خود و رسيده به خدا بود. او كه از سر ادب هماره حسين بن على عليهالسلام را امام و آقا و سيّد و مولايش خطاب مىكرد و از سر ادب در برابر فاطمه زهرا عليهاالسلام (كه هنگام شهادتش به ديدارش آمد و او را فرزند خطاب كرد،
امام حسين عليهالسلام را «برادر» صدا زد و فرياد استغاثهاش را با «يا اخا ادرك اخاك!»(47) سرود تا سرود ولايت و شهادت را نيز در توحيد و ادب و ارادت نشانه بگيرد يا قبل از شهادت در كنار نهر علقمه آب را بر روى آب ريخت و سيماى امام و صورت اهل بيت امام عليهالسلام را در آينه آبِ كف دست ديد و آب را ننوشيد؛ در حالى كه تشنه بود و جان عطشناك داشت و از اين ايثار به آن نثار رسيد و ادب را در همه حالات و حركاتش متبلور ساخت. پس ابوالفضل عليهالسلام مظهر تام ادب رحمانى و حدّنگهدارى الهى و آراستگى به صفات پسنديده بود و پروريدگىاش را در دامان على عليهالسلام در جريان واقعه عاشورا نشان داد.
2ـ حرّ را مىشناسيد؟ زندگى او را مطالعه كرديد؟ سابقه و لاحقهاش را ديديد؟(48) به راستى چرا حر در تحيّر و ترديد ميان دو راه بهشت و جهنم و حسين و يزيد و خدا و خود، آخرت و دنيا؛ راه بهشت، حسين عليهالسلام خدا و آخرت را برگزيد و بزرگترين انتخاب تاريخ را به رخ جهانيان كشيد و از ولايت ظلم و ظلمت، به ولايت عدل و نور در آمد و از فرش تا عرش را در پرتو ولايت طى كرد.
حد خويش را شناخت و از قلمرو وجودىاش تجاوز نكرد؛ چرا در پاسخ امام عليهالسلام كه فرمود مادرت به عزايت بنشيند عرضه داشت افسوس كه مادرت زهرا عليهاالسلام دخت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله است و در اقامه نماز پشت سر امام حسين عليهالسلام ايستاد و نماز را به جماعت خواند؟ آيا اينها مقدمهاى براى توبه و انقلاب عليه خويشتنِ تجاوز شده و بازگشتى به حدّشناسى و حدنگهدارى نبوده است؟
آيا زمينهاى براى رهيدن از خود و رسيدن به خدا نبود؟ آيا در نَوَرديدن فاصله ديدار الستى تا ديدارى در بهشت برزخى و قيامت كبرى نبوده است؟ آيا لقاء الله و شهادت، از رهگذر ادب داشتن در محضر انسان كامل و حجت بالغه حق و ولىّ الله و خليفةالله روزى حرّ نشده است؟
پس معرفت، ديندارى، عبوديت و توحيد حرّ كه پوشيده مانده بود با تصرّف ولايى ولايت الهى حسين و هدايت باطنى و ولايى آن امام هُمام، شامل حال حر بن يزيد رياحى شده است كه حر پرورده مكتب نبوى و علوى بود و فرجام او با اسلام حسينى و شهادت در ركاب امام زمانش حسين بن على عليهالسلام پيوند يافت. حرّ مجذوبان سالك و محبوبان محبّ بود.
3ـ امّ وهب، را نيز كم و بيش مىشناسيد و حماسه انقلابى و جهادى كه ايجاد كرد؛ چه اين كه وهب خود مهاجر مجاهدى بود كه دست از همه تعلّقات و حتّى تعيّنات كشيد. وهب و همسر او، زفاف خويش را به زفاف وصال به امام حسين عليهالسلام و قرار گرفتن در بزم ديدار با خدا و رسول خدا صلىاللهعليهوآله و على عليهالسلام و زهراى مرضيه عليهاالسلام سپرى كردند.
از خود گذشتند تا به او رسيدند و بين خود با خدا، حسين عليهالسلام را كه آينهدار جمال و جلال الهى بود، واسطه گرفتند و از بستر ولايت به شبستان شهادت راه يافتند، جنگيدند و خون دل خويش تقديم محبوب كردند و به لقاء الله رسيدند اما امّ وهب خود، حماسه در حماسه و جهاد در جهاد خلق كرد و مصداق «ابرار» گشت كه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»(49) به همين جهت، آنچه دوست داشت تقديم دوست كرد و وقتى سر فرزند شهيدش را براى او آوردند، پس از نگاهى به سر خونين فرزند عرضه داشت «سرى كه به محبوب داده شد پس گرفتنى نيست.»
كه در چنين سرى سرّى نهفته بود و پيام ابدى به دل تاريخ فرستاد تا از ماوراء تاريخ هماره انسان مُستكمل در پرتو انسان كامل و مكمّل به كمال خويش برسد؛ خواه مرد باشد، خواه زن كه فرهنگ قرآنى است و مژده نيل به حيات طيّبه.(50) پس أم وهب چون وهب و تازه عروسش ادب معالله داشتند.(51)
4ـ حضرت زينب عليهاالسلام قهرمان كربلا كه رهبرى ظاهرى قيام كربلا را پس از عصر عاشورا به عهده گرفت و اين عالمه غيرمعلمه و عقيله بنىهاشم توانست علىگونه و زهراوار از امامت و ولايت پاسدارى نمايد و خود مظهر سير و سلوك در هفت شهر عشق از مدينه تا كوفه، از كوفه تا مدينه، از مدينه تا كربلا، از كربلا تا كوفه، از كوفه تا شام، از شام تا مدينه و از مدينه تا شام با همه حوادث تاريخى و طاقت فرسا باشد كه همه را در پرتو معرفت و عبوديت و بر مدار و محور ولايت طىّ كرده است.
با على عليهالسلام ، امام حسن عليهالسلام ، امام حسين عليهالسلام و امام سجاد عليهالسلام توانست منازل سير و سلوك را بپيمايد و وارث همه مصائب و رنجهاى سير و سلوك باشد و رياضتهاى طاقتسوز را متحمل شود و صبر را معنا نمايد.
آرى! زينب، تجسم عينى و تمام عيار ادب الهى و توحيدى و ادب ولايى است و سالكان مؤدب و ادب پيشگان سالك بايد بر سر سفره او بنشينند و معرفتاندوزى و ادبآموزى نمايند. او كه همه هستىاش عشق به حسين عليهالسلام بود و شرط ضمن عقدش، بودن با حسين عليهالسلام و همراهى هميشگى با او. از نشانههاى ادب اخلاقى و سلوكىاش اين بود كه وقتى امام على عليهالسلام از او خواست بگويد يك گفت يك اما «دو» را نگفت و چنين دليل آورد كه غير از «يك» چيزى نيست؛(52) يعنى با ذهن، ضمير، فكر و ذكر توحيدى زندگى كرد و زينت پدر (زين اب) شد.
در عصر امام حسين عليهالسلام نيز از خط توحيد و صراط نورانى ولايت خارج نشد و وقتى در عاشورا فرزندانش در ركاب امام و برادرش به شهادت رسيدند، آگاهانه از خيمه خارج نشد تا مبادا چشمان امام به او بيفتد و شايد قدرى شرمندگى و ناراحتى براى امام پيش آيد يا وقتى على اكبر فرزند رشيد امام حسين عليهالسلام كه شبيهترين افراد به پيامبر صلىاللهعليهوآله از حيث خَلق و خُلق بود، به شهادت رسيد و امام بىتاب گشت
از خيمه بيرون آمد تا غيرت حسينى را به جوش آورد و امام حسين عليهالسلام را متوجه خويش سازد و از آلام و دردهاى امام و برادرش بكاهد و التيامى بر زخم دل و درون سينه امام باشد. به فرمان امام عليهالسلام صبر را پيشه ساخت، از امام زينالعابدين مراقبت كرد، دختران و فرزندان امام را نيز مراقبت نمود و پس از شهادت امام عليهالسلام قافلهسالار كاروان حسينى شد و در حيات امام و پس از شهادت امام در همه اطوار و احوال، ادب را رعايت كرد.
5ـ به تعبير استاد شهيد مطهرى رضىاللهعنه نهضت عاشورا و حادثه كربلا «جنبه توحيدى و عرفانى»، جنبه پاكباختگى در راه خدا و ماسواى خدا را هيچ انگاشتن» نيز داشت كه در كنار جنبههاى ديگر مثل حماسهسازى و پرخاشگرى، موعظه و نصيحت و فضايلى چون: مروّت، ايثار، مساوات اسلامى و... را نيز در بر داشته است
آفريننده اين همه سجاياى ارزشى و اخلاقى كريمانه و ادب اسلامىِ و فضايل الهى، تربيتيافتگان مكتب امام حسين عليهالسلام ؛ يعنى همه اصحاب عام و خاص آن امام همام بودهاند؛ از حبيب بن مظاهر كه دست پرورده پيامبر صلىاللهعليهوآله ، على عليهالسلام ، امام حسن عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام بود تا زُهير بن قين تا جون غلام ابوذر و غلام امام حسين عليهالسلام و تا على اكبر، على اصغر، قاسم بن الحسن عليهالسلام و... .
اعلام وفادارى همه اصحاب غير بنى هاشم در آستانه شب عاشورا، تجلى ادب و اخلاق بود. همه آنها در ادبشناسى و ادبگرايى الگو بوده و معيارى براى خودشناسى و خودنگهدارى ما هستند كه خويشتن را با آينه وجود آنها نقد نماييم و پشت سر آنها حركت كرده و به خويشتن خويش برگرديم؛ حتى طفلى (در كربلا نه يا ده طفل شهيد شدند.)(53)
خود فرزند شهيد بوده است و از امام اجازه به ميدان رفتن خواست و امام اجازه نداد (چون پدرش شهيد شده بود) و فرمود: شايد مادرش راضى نباشد؟ عرضه داشت يا ابا عبدالله! اصلاً اين شمشير را مادرم به كمر من بسته است و او مرا فرستاده تا به ميدان بروم و جانم را فداى جان شما نمايم تا اجازه گرفت. ادب را بنگريد! حتى طفل نابالغ ركاب امام حسين عليهالسلام نيز معرفت دارد و آراسته به فضائل اخلاقى و توحيدى است.)
حال اين طفل، پسر مسلم بن عوسجه يا حرث بن جناده يا... بود، معلوم نشد.(54) او در معرفى خويش در ميدان مبارزه، منطقى را برگزيد كه گوى سبقت از همه ربود؛ وسط ميدان فرياد زد:
اميرى حسين و نعم الامير سرور فؤاد البشير النّذير(55)
يعنى: من كسى هستم كه امير من و رهبر و مولايم حسين است كه مايه خوشحالى قلب پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بوده است.(56)
آيا اين تربيت يافتگان مكتب حسين عليهالسلام الگوهاى كامل ادب الهى نيستند؟ آيا سالكان كوى اخلاق و عرفان نبايد به آنها اقتدا نمايند؟ همه اصحاب امام از خرد و كلان، زن و مرد، پير و جوان، بنى هاشم و غير بنى هاشم، داراى فضايلى بودند و الگوى ادب؛ اگر چه مراتب و درجات بين آنها مختلف است كه عاشورا خود ادبستان است و فرهنگستان كمال اخلاقى ـ عرفانى.
رواق اندیشه /گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
پی نوشتها
45ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 44، ص 298؛ شيخ عباس قمى، سفينةالبحار، ج 6، ص 133؛ مرتضى مطهرى، پيشين، ص 667؛ عبدالله جوادى آملى، حماسه و عرفان، نشر اسراء، چاپ اول، 1377.
46ـ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 430؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 246.
47ـ همان.
48ـ ر.ك.: پرسشها و پاسخهاى برگزيده ويژه محرم، صص 272ـ269، مركز فرهنگى نهاد رهبرى در دانشگاهها، چاپ اول، 1382.
49ـ آلعمران / 92.
50ـ نحل / 87.
51ـ البته در رابطه با زن وهب مطالب ديگر نيز گفته شده است. ر.ك.: مرتضى مطهرى، پيشين، صص 392ـ391.
52ـ حماسه و عرفان، صص 272ـ271 (پاورقى). البته برخى، اين مسأله را در مورد حضرت ابوالفضل گفتهاند. همچنين بايد بررسى شود كه «زينب» ذكر شده در اين قضيه، همان زينب كبراست يا ام كلثوم است.
53ـ همان، ص 392.
54ـ همان، صص 393ـ392. آيت الله جوادى آملى او را فرزند جنادة بن كعب انصارى دانسته است. حماسه و عرفان، ص 246.
55ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 45، ص 27.
56ـ مرتضى مطهرى، پيشين، صص 393 ـ 392.
نظرات شما عزیزان:
ادرسwww.hasan.pear.loxblog.com
[